گفتوگوی ایران تئاتر با امیربهاور اکبرپور دهکردی کارگردان نمایش «آنشرلی با موهای خیلی قرمز»
عنصر تخیل پلی میان دادههای واقعیت و لازمههای محال است
سفر به رویا و تخیل برای آدمی گاهی به مثابه نوش دارویی است که او را برای لحظاتی از واقعیتهای محض جدا کرده و اطمینان خاطری مسجل را برایش به ارمغان میآورد. کارکردی که این روزها در آثار تئاتری، سینمایی و البته با قدمتی طولانی ادبی موردتوجه مخاطب قرار میگیرد که برایشان تا اندازهای حکم دنیای سحرآمیز دارد.
امیربهاور اکبرپور دهکردی تحصیلات خود را در مقطع کارشناسی مکانیک ماشین آلات کشاورزی به اتمام رسانده است. او در تولید آثار خود بسیار میکوشد تا محتوا و فرمی مناسب را طراحی کند تا جهان اثری که روی صحنه میآورد برای مخاطب باورپذیر بوده و آن را درک نماید. از نمایشهایی که اکبرپور دهکردی روی صحنه آورده باید از «حاشا»، «یک + دو» و آنشرلی با موهای خیلی قرمز» که نمایش برگزیده بیست و یکمین جشنواره بینالمللی تئاتر دانشگاهی بوده است نام برد. لازم به ذکر است که این کارگردان تاکنون در جشنوارههای معتبری چون فجر، تئاتر دانشگاهی و منطقهای حضور داشته که در آنها موفق به کسب جوایزی متعدد شده است. حال به بهانه اجرای نمایش «آنشرلی با موهای خیلی قرمز» با وی گفتوگویی انجام دادهایم که در ادامه میخوانید.
علت آنکه شاهکارهای ادبی که توسط نویسندگان مطرح جهان به نگارش در آمده و سایر آثار ادبی مورد توجه نویسندگان و کارگردانهای جهان نمایش قرار میگیرد چیست؟ آیا این اتفاق واقعا به لحاظ اهمیت آن اثر ادبی پیش میآید و یا جنبههای دیگر هم دارد؟
علت این انتخاب در اهمیت این آثار به لحاظ مضمونی و هم به لحاظ جهان شمول بودن آنها است. لذا انتخاب این آثار میتواند جنبههای مختلفی برای نویسندگان از لحاظ غنای ادبی و پیشنهادهای زیادی برای کارگردانها جهان نمایش جهت اجرا به همراه داشته باشد. همچنین شخصیتهای تئاتریکال بسیاری در این آثار وجود دارند که از جنبههای مختلفی پرداخت شدهاند و میتوان آنها را از زوایلی مختلف در اجرا تئاتر به نمایش گذاشت و نیز وجود جنبههای فرامتنی فراوان در این آثار قابلین آن را دارد که آزادی مناسبی را برای خلاقیتهای کارگردان فراهم آورد.
آیا این کنش از سوی هنرمندان عرصه نمایش میتواند فضایی را فراهم کند تا مخاطبها برای حمایت بیشتر از تئاتر به دیدن آثار نمایشی بیایند؟ چگونه؟
در واقع نمیتوان پاسخ روشنی به این سوال داد. لذا این رویکرد هم میتواند تاثیری مثبت به ترغیب مخاطبهای تئاتر برای آمدن به سالنهای نمایش داشته باشد و در مقابل این مکان وجود دارد که تاثیر منفی این کارکرد رخ بدهد و هم اینکه در نهایت بدون اثر شکل بگیرد. حال شاید اینگونه هم بتوان به این سوال پاسخ داد که برداشتهای آزاد از آثار مهم ادبی میتواند از جانب مخاطب با احتمال استقبال بیشتری مواجه شود. همانطور که تجربه در چند سال گذشته نشان داده است که شاید در وهله اول انتخاب شاهکارهای ادبی باعث هیاهویی نسبی شود اما به طورحتم خود اثر و نوع نگاه یک گروه نمایشی به آن است که باعث جذب مخاطب میشود.
نمایش «آنشرلی با موهای خیلی قرمز» در ابتدا با تیتراژ کارتون «آنشرلی» آغاز میشود. آیا این تصمیم را میتوان به عنوان مقدمهای برای ورود به جهانی که برای مخاطب تا اندازهای آشنا است به شمار آوریم؟ ضرورت دیگر این تصمیم چه بوده است؟
بله. یکی از اهداف ما از این انتخاب، ورود به لایههای خاطره انگیز انیمیشن «آنشرلی» بود که همچنان در حافظه بسیاری از مخاطبها نقش بسته است. بنابراین شروع نمایش «آنشرلی با موهای خیلی قرمز» با موسیقی این انیمیشن، فضای ذهنی مخاطب را به دوران پخش این انیمیشن برده و تا اندازه زیادی در بازسازی روایت کلی نمایش مخاطب را پیش میاندازد. حال فارغ از حس نوستالژی و خاطره انگیز بودن این موسیقی که در قسمت رورانس هم در گونهای دیگر به مخاطب ارائه میشود، اجرای این موسیقی توسط شخصیتهای نمایش در اپیزودهایی از نمایش معنا پیدا میکند.
جهان متن این نمایش متشکل از روابط و اتفاقهایی است که در لحظه پیش میآید و در لحظهای بعد به اتمام میرسد تا در زمانی کوتاه وارد جزئیاتی دیگر از این ارتباط بین شخصیتها بشویم. دلیل این طراحی بنابر ضرورت داستان است و یا ساختار اصلی نیازمند چنین تصمیمی بوده است؟
یکی از جنبههای این فرم ایجاد نگاه ویژه به مکانها و زمانهای روایت است. به طورمثال مانند تکههای پازلی که ابعاد مختلفی را دارا هستند و به شیوههای کلیشهای منظم نمیشوند. لذا دارا بودن این فرم مجالی را برای بازیگر و کارگردان فراهم میآورد تا بتوانند مفهوم خلاقیت را در اثر نشان بدهند. حال از طرفی اطلاعات موردنیاز مخاطب را در بستر انتزاع اثر مدنظر داشتهایم تا فضایی به وجود نیاید که مخاطب را در حجم دادههای اضافی از تمرکز درباره اثر دور نگه داریم.
با آنکه ابتدای اثر تحت تاثیر رمان «آنشرلی» قرار دارد اما در ادامه برای خود روایتی مستقل را در نظر میگیرد که اهمیت این پرداخت تا انتها ادامه دارد. تهمید این نگاه با در نظر گرفتن چه شاخصهایی رخ داد؟
انتخاب داستان «آنشرلی» باتوجه به مضمونها و ایدههای مدنظر ما اتفاق افتاده است. در واقع داستان «آنشرلی» دادهها و مواد موردنظر ما را همراه داشت و بعلاوه استفاده از کارکرد نوستالژیک قصه و بر هم زدن دنیای از پیش ساخته شده مخاطب هنگام دیدن نمایش برای پیشبرد اهداف ما لازم بود. اما به طورحتم استفاده از تمام آن داستان نه تنها مورد استفاده نبود بلکه بار دراماتیکی را نیز به همراه نداشت. لذا ما باید باتوجه به انتخاب خودمان درباره این داستان ابتدا دنیایی که مخاطب از پیش در نظر داشت را ساخته و به مرور قصه، جزئیات و روایت مورد اشاره را ارائه بدهیم. بنابراین این تصمیم و انتخاب ما بوده است که مخاطبها را با اصل قصه که برای آنها مالامال از خاطره بود همراه کرده و به تدریج مقصود خودمان را در قصه پیش ببریم.
تصور میکنید با این پرداخت تمایزهای لازم را برای ایجاد فضای دراماتیک مناسب و جذب مخاطب را صورت دادهاید؟ آیا این کنشی است مخاطب را ترغیب به واکنش میکند؟
فرم و محتوای اثر عنوانهای جدا از یکدیگر نیستند، یعنی آنکه در درون جهان این نمایش با مضمونی به عنوان جابجایی شخصیتها روبرو بودهایم. جای دیگری بودن... لذا پیش آوردن این موضوع میسر نبود جز آنکه شخصیت پردازی کاملی را ارائه بدهیم تا به هنگام جابجاییها تصویر درست و کاملی از آنچه مدنظرمان بود اتفاق بیفتد. حال بیان این مسئله مهم است که در این نمایش ما با روایتهای متعددی به شیوههای مختلف مواجه خواهیم بود. بنابراین برای پیشبرد فرمی که در اثر مورد توجه قرار داشت راه باقی نمانده بود جز آنکه به طور کامل روایت هر شخصیت را باور کرده تا بتوانیم درباره سایر روایت شخصیتهای دیگر به یقین رسیده و روایت قبل را نامعتبر بدانیم.
شخصیت محور بودن در این اثر باعث آن شده است که تمرکز زیادی در شخصیت پردازیها صورت بگیرد. این روند با اتکا به ترکیب محتوا و فرم انجام شده و یا صرفا محتوا این روند را پیش آورده است؟ شخصیت «آنشرلی» در زمانهایی پرده از رازهای زندگی دیگر شخصیتهای نمایش کنار میزند که باعث برونریزیهایی از سوی «متیو»، «ماریلا» و «راسل» میشود. این طراحی تا چه اندازه در جهت پیش آوردن تعلیق داستان و گره گشایی انتهای اثر موثر بوده است؟
دختر بچهای به دلیل مشکلاتی که در خانه برایش پیش آمده و باتوجه به اینکه نمیخواهد مجدد به یتیمخانه بازگردد بر اساس یک مکانیسم دفعای سعی میکند چارچوب و مشکلات آن خانه را درک کرده و از طریق آنها جایگاه خود را در آنجا قوی کند تا بتواند در آن خانه باقی بماند. اما در اینجا مسئلهای که پیش میآید این است که «آنشرلی» شخصیت خیال پردازی دارد و روایتی که از آن خانه میسازد میتواند بی اعتبار باشد به فرض آنکه او درباره آن خانه تخیل کرده باشد. لذا این شخصیت باتوجه به درونیات خود و با اشاره به دلایلی که میخواهد در آن خانه بماند تصمیمهایی میگیرد که مشخص نیست آیا راست میگوید یا خیر. در واقع راست و دروغ گفتن این شخصیت سبب پیش آمدن تعلیق در داستان این نمایش میشود و فضایی را پیش میآورد که همه شخصیتها در برزخی قرار بگیرند.
کارکرد طراحی صحنه در فضای مینیمالی رخ میدهد که مزیت تمرکز روایت را در ساختار اصلی نشان میدهد. آیا طراحی هم بر اساس خواستگاه متن بوده یا دیدگاه شما به عنوان کارگردان آن را پدید آورده است؟
متن، کارگردانی و طراحیها در این نمایش چیزی جدا از یکدیگر نبوده و همه آنها در کنار هم شکل گرفتهاند. طراحی صحنه باتوجه به نیاز نمایش انتخاب شد، نیازی که در اصل متن وجود داشت و جزو ایدههای کارگردانی بود. با این توضیح که ما به تصمیم شخصیت موقعیت مکانی را تعریف میکنیم و بلافاصله به تصمیم فردی دیگر به جای جدیدی میرویم که این مورد جدا از دیدگاه کارگردانی من نبوده است. لذا باید طراحی صحنهای مورد استفاده قرار میگرفت که در نهایت ساده بودن تعریف دقیقی از جای مشخصی در خانه را بروز ندهد. بعلاوه اینکه امکان ورود و هرج و مرج شتاب زده شخصیتهای نمایش را داشته باشد. در نهایت باید بگویم در این اثر هیچ عنوانی جدا از سایر موارد وجود ندارد و تمامی این طراحیها از درون پیشنهاد متنی که هم سو با ایدههای اجرا بود شکل گرفته است.
مقوله تخیل از جمله مواردی است که کاربرد بسیار مهمی در برون ریزی شخصیتها دارد که از این طریق خط سیر روایت روال منطقی خود را در ازای داشتههای متن ترتیب میدهد. آیا این تمهید را میتوان به عنوان یکی از تمایزهای شیوه اجرایی نمایش به شمار آورد؟
در نمایش «آنشرلی با موهای خیلی قرمز» تخیل عنصر بسیار حیاتی است. عنوانی که نه تنها در شخصیت «آنشرلی» بلکه در فضاسازی، پرداخت دیگر شخصیتهای نمایش نقش پُر رنگی دارد. لذا این تخیل گاه ریشه در مواردی چون خواستن، جهان کودک، ترس، سرکوب و گاهی ریشه در عنوانی به نام شر دارد. در واقع عنصر مکمل لایههای روانکاوانه و فلسفی متن به وسیله تخیل است که بروز داده میشود. درست مانند پرسشهایی که بدون در نظر گرفتن تخیل از دنیایی که در آن هستیم برای خودمان مطرح میکنیم که در اکثر مواقع بیجواب خواهند ماند.
استفاده از حرکات فیزیکال به فرم نمایش کمک میکند تا دلایل پیش آمدن اتفاقها به وضوح مشخص شود. علت این پرداخت تنها به دلیل تاثیرات فرم بوده یا شیوه اجرایی این موضوع را طلب کرده است؟
به طورحتم برای بنده در مقام کارگردان تنها استفاده از حرکات فیزیکال به فرم اثر مرتبط نبوده است. لذا از درون جابجاییها، سیال بودن صحنهها، نوعی حرکت زیبا، آرام و رقصگونه پیدا کرده و متوجه آن شدم که این تا چه اندازه این ترکیب میتواند در پیشبرد اهداف ما موثر باشد. لذا همانطور که اشاره داشتم در این نمایش همه چیز هم زمان در کنار یکدیگر رو به جلو میرود. داشتن بازیگر که به رقص معاصر مسلط باشد مرا به این فکر ترغیب کرد که بتوانم هم باتوجه به ایده اثر بر جنبههای بصری تاکید داشته باشم و هم آنکه بتوانم کلیت حرکات نمایش را شبیه به رقصی روان و زیبا ارائه بدهم.
صحنه پایانی که در آن گره گشایی صورت میگیرد تا اندازهای غافلگیرکننده است که این امر پایانی تراژیک را رقم میزند. ضرورت این پایان بندی چیست؟
پایان بندی نمایش باتوجه به ایده آن شکل گرفته است. آیا مهم است چه کسی میمیرد؟ آیا از یک جایی به بعد اهمیت دارد که کدام شخصیت چه کاری را انجام میدهد؟ با این توضیح که این سوالها دائم برایم وجود داشت. در واقع آن جابجا شدنهای سریع برایم حکم بیهویت کردن شخصیتها را داشت. اما یک پایان تراژیک تعریفی از یک اتفاق ناگوار است که رخ میدهد. بیگانهای که وارد خانهای شده حذف میشود برای آنکه آن خانواده به مکانیزم قبلی خود بازگردند تا بتوانند ادامه حیات بدهند.
گفتوگو از کیارش وفایی