در حال بارگذاری ...
...

نقدی بر نمایشنامه «فرزند» شرکت کننده در بیست و نهمین جشنواره تئاتر چهارمحال و بختیاری نوشته:حسین مرادی

«فرزند»، درامی برای تاریکی

جهان معاصر از حیث نگاه به پیشرفتهای فن آورانه بشری به دو دوره مجزا تقسیم می شود: دوره پیش از مکتب فرانکفورت و دوره پس از آن! در واقع این نگاه بدبینانه به صنعت و پیشرفتهای صنعتی بیش از ۴ دهه است که به قول بابک احمدی مدیون فیلسوفان تاریکی است.

حسین مرادی؛ جهان معاصر از حیث نگاه به پیشرفتهای فن­آورانه بشری به دو دوره مجزا تقسیم می شود: دوره پیش از مکتب فرانکفورت و دوره پس از آن! در واقع این نگاه بدبینانه به صنعت و پیشرفتهای صنعتی بیش از 4 دهه است که به قول بابک احمدی مدیون فیلسوفان تاریکی[1] است. فلیسوفان و اندیشمندان یهودی الاصل آلمانی و فراری به آمریکا که از دست یهودی ستیزی اروپای در کشاکش جنگ جهانی، از آلمان به آمریکا گریختند و پایه و اساس مکتب فلسفی به شدت بدگمان به پیشرفتهای صنعتی و جهان سرمایه داری را پی افکندند که تا امروز نیز تاثیرات این مکتب در سازمان فکری و روشنفکری بشر ادامه دارد. در وادی هنر، چه در روسیه کمونیستی استالینی و چه در بسیاری از کشورهای اروپایی در دهه  60 تا اکنون، بسیاری از نمایشنامه ها و آثار هنری از اندیشه های انتقادی- فلسفی این مکتب بهره برده اند. بگذریم که در ایران هم چنین رویکردی به هنر و به خصوص نمایشنامه نویسی، بسیار مد بوده است. در واقع در ایران واپسین سالهای حیات پهلوی و به خصوص پس از انقلاب اسلامی چنین دیدگاهی بسیار رایج بوده است. اصولا حیات روشنفکری ایرانی نه در واکنش به محیط پیرامون و تفسیر آن که در تقلیدبازی اندیشه های دست چندم و گاه بسیار فرسوده مارکسیستی شکل گرفته است. شاید نمایشنامه معروف مرگ یزدگرد را بتوان ازا ین منظر به بوته نقد نشست. دیدگاهی بسیار شکاک به روایت تاریخ و تلاش برای در نظر گرفتن نقش طبقه فقیر و کارگر جامعه در بستر تحولات تاریخی یعنی چیزی که به زعم روشنفکران از تاریخ جامانده است.

بگذریم .....

نمایشنامه فرزند نوشته داریوش ربیعی چیزی از همین دست شکاکیت های شبه فلسفی است منتها نه به گذشته که به آینده، نمونه اش را در بسیاری از فیلمهای سینمای اروپا و هالیوود نیز دیده و می بینیم. نیاز نیست که اشاره ای مفصل به فیلم فرانکشتاین بیندازیم. نگاهی تلخ و بدبینانه به تکنولوژی و مهمتر از آن به آینده. این نمایشنامه هم در فرم و هم در محتوا خودآگاه یا ناخودآگاه وامدار این مکتب فلسفی شده است. این نگاه بدبینانه به پیشرفت و صنعت، این ترس از استحاله بشر در سیاستهای دولتها و این تیره ورزی شبه فیلسوفانه به ساحت سیاست، درسهایی است که مکتب فرانکفورت و دیگر اندیشمندان سیاسی و اجتماعی در دوره حاضر بر این اثر گذاشته است[2]. پس از واخوردگیهای اجتماعی و سیاسی جنگ جهانی دوم یعنی هنگامی که تکنولوژی بیش از هر چیز در خدمت حکومتها درآمد و التذاذ نظامی­گری و گسترش امپراطوریهای نظامی صنعتی در جهان  نوین باب شده بود. آنها یعنی کسانی چون هورکهایمر، آدورنو و دیگران که اتفاقا خودشان هنرمندان قابلی در شعر و موسیقی بودند، این نگاه انتقادی را پیش کشیدند و در اروپای افسرده پس از جنگ دوم توسط دانشجویان مارکسیست علاقه مند به ایجاد تغییرات بنیادین در مناسبات بشری به صورت رفتاری روشنفکرانه و مد روز در آورند.

در فرم و ساختار نمایشنامه فرزند نیز می توان چنین ارتباطی را به­خصوص با آموزه های هورکهایمر در باب تلاش برای زدودن دیکتاتوری از کلام و زبان دید. این بی در کجایی متن[3]، نبود داستانی سراسری با همه قواعد سنتی اش، گم شدن خط سیر داستانی واحد و روایت پریشی نمایشنامه همگی تلاشی است که بسیاری از داستان نویسان و نمایشنامه نویسان معاصر در همه جای دنیا برای دست یابی به باوری دگرگونه از درام انجام داده و میدهند. در واقع این نوع درام میکوشد تا ذهنیت مخاطب خود را از نمایش و درام به سبک رایج و همیشگی اش، به هم بریزد و با اتکا به سبک واژگونه­ای از نویسندگی و با استفاده از حس زیبایی شناختی جدیدی که به تماشاکننده دست می دهد، خلاقیت او را به شیوه نوین تحریک کند. در عین حال با ارائه این سبک، تماشاکننده را از همه اسلوبهای سنتی که محصول تسلط زبان سلطه جو بر مناسبات بشری است، رها سازد و اندیشه او را از اساس مورد بازنگری و تحریک قرار دهد.  اگر چه ظهور این نوع درام در واقع برای کاستن نقش سنتی و محوری زبان و کلمات در تجربه ای خلاق بوده، اما نکته متعارض این درام همین جاست که باز این نمایشنامه راهی جز ترکیب کلمات و واژگان و دستورهای زبانی برای پیشبرد داستان کلی نمایش نمی یابد و نهایتا این درام به دور از تجربه های حرکتی و فرمی ، در کلاف سردرگم اصول دستوری و نگارشی زبان گرفتار شده است. در واقع می توان گفت که سردرگمی نمایشنامه در ارائه تجربه ای خلاق و نو، ناشی از همین اتکای فراوانش به زبان بوده است.   

نهایتا آنکه نمایشنامه فرزند وامدار این چنین تفکراتی است که اگر چه امروزه به دلیل تکرارهای فراوان این سبک  بدیهی و عادی شمرده می شوند اما روزی روزگاری در نوع خود تجربه ای بدیع بوده است. امروزه هنرمندان درام خلاق، در پی زدودن تفکرات زیبایی شناسانه سنتی، هنوز به دنبال راهی برای گریز از چیرگی زبان بر ذهن مخاطب هستند و در همین راستا از نقش زبان کم کرده و به حرکت  و سایر روشهای ارتباطی، در ساخت نمایش توجه بیشتری دارند.  

 

 


[1] - در واقع اشاره ای است به عنوان کتاب : خاطرات ظلمت، درباره سه اندیشگر مکتب فرانکفورت والتر بنیامین، ماکس هورکهایمر، تئودور آدورنو، نویسنده: بابک احمدی، نشر مرکز، تهران،چاپ اول،  1376

[2] - به عنوان مثال نگاه کنید به (انبوه خلق، جنگ امپراطوریایی در عصر دمکراسی، آنتونیو نگری و مایکل هارت، ترجمه رضا نجف زاده ، تهران، نشر نی، 1386 )

[3] - اشاره به کتاب خاطرات و زندگینامه ادوارد سعید با نام " بی در کجا " ترجمه علی اصغر بهرامی. نشر ویستار