در حال بارگذاری ...
یاداشتی به بهانه ی همایش ِ تئاتر تک نفره ی آموزشگاهِ آرامِ شهرکرد

درخت باش ! و در باور ِ بهار شاخِساری کن!

درست در سالیانی که بزرگانِ هم تبارِ عرصه ی تئاتر به هر دلیلی به دامنه های پایتخت کوچیده اند...ـ «از بی مهریِ شهرِخویش بگیر تا مرکزگراییِ عبث و بیهوده ی اجرایِ تئاتر در تهران و یا حرفه ای گری و بهتر دیده شدن انگاری»ـ آموزشگاهِ تئاتر آرام بی هیچ جنجالی چنان چون دانشکده ای به دنبالِ سترون کردنِ آگاهانه ی نسلی ست که دغدغه ی آموختن دارد ...

درست در سالیانی که بزرگانِ هم تبارِ عرصه ی تئاتر به هر دلیلی به دامنه های پایتخت کوچیده اند...ـ «از بی مهریِ شهرِخویش بگیر تا مرکزگراییِ عبث و بیهوده ی اجرایِ تئاتر در تهران و یا حرفه ای گری و بهتر دیده شدن انگاری»ـ

آموزشگاهِ تئاتر آرام بی هیچ جنجالی چنان چون دانشکده ای به دنبالِ سترون کردنِ آگاهانه ی نسلی ست که دغدغه ی آموختن دارد ...آموختنِ شعر،داستان ،تئاتر و...هنرهایِ دیگر که البته در این مقال تئاتر سهمِ جامع الاطراف تری پیدا کرده ست چرا که مؤسسانِ آن عمری ست در هنرِ تئاتر بالندگی داشته اند...چهره هایِ فرهیخته ای چون دکتر شفیعی و رضا ولی پور و سرکار خانم ثریا امینیان و...

البته قصدِ من تمجید از این عزیزانِ آگاه نیست چرا که عملکرد و کارنامه ی ایشان خود گواهِ این مطلب است...

مع ذالک درست در روزگاری که استان های شمالِ کشور مثلن برای جنابِ پیامِ دهکردیِ ارجمند که زاده ی همین شهرکرد هست کارگاهِ دائمیِ بازیگری راه انداخته اند و به جان قدرمند ایشان هستند در شهر خویش هیچ حرکتی برای برپاییِ چنین آموختنی برای ِحضورِ جنابِ پیام دهکردی شکل نمی گیرد جز کارگاهی سه روزه و دریغ...

حال آنکه آموزشگاهِ تئاتر آرام پنداری جورِ این فقدان ها را هم به عهده گرفته ست و بالنده در پیِ آموزشِ نسلی ست که خواستارِ بر صحنه شدن است ...

آیا نباید به احترامِ این فرهیختگی ایستاد و کلاه از سر برداشت...آیا نباید در این سال ها که تئاترِ نحیف شده ی استان چهارمحال و بختیاری دارد به وفور رو به افول می رود قدرمندِ این آموزشگاهِ بی دریغ بود؟

برگزاری خیلِ آموختن ها، خیلِ امیدواری، خیلِ همایش و جشنواره هایی که می توان به جشنواره ی تئاترِ زاگرس نشین ها و یا برپاییِ نمایشنامه خوانی ها و یا همین همایش تئاتر تک نفره اشاره کرد...

آموزشگاهِ تئاترِ آرام بیانگرِ منشی خصوصی در ایجادِ بستری فرهنگ ساز، سالیانی ست که دارد  اخترانی به آسمانِ تئاتر هبه می کند. درست در سالیانی که انجمن نمایش استان در جدال بر سرِ بود و نبودش بود... البته از حق نباید گذشت که در بودِ این دو سال ِانجمن نمایش کارگشایی هایِ تأثیر گذاری در حیطه ی تئاتر رخ نمود و یا همیاری هایِ فرهنگیِ حوزه ی هنریِ استان و نقشِ تأثیرگذار و صادقانه و بی منتِ تمامیِ گروه های نمایشیِ فعالِ استان؛ اما این حرکتِ جمعی نیازمندِ باهم بودنِ افزون تری ست...که چنین باد و چنین تر باد!

عجالتن این منِ تئاتری که چندی ست به بودِ این حرکت ها بر صحنه شده ام سپاسگزارِ ایشان هستم چراکه این آموزشگاه اعتماد و ایمانِ خدشه ناپذیری را برای زیبایی های تئاتر به ارمغان آورد. پنداری در نبودِ انجمن نمایش در چند سالِ گذشته ریشه و مرکزِثقلی بود و شد برای تئاتر و به آن وجهی نامیرا ارزانی کرد. آموزشگاهِ تئاترِ آرام پنداری کلاژی از تمامِ نحله های فکری و فرهنگیِ قوام یافته ای ست که حالا در این همایش در پلاتویی کوچک که ظرفیتِ مخاطب اش تنها 30 نفر بود  450 نفر را به دیدنِ پنج نمایش دعوت کرد .

و این همایش دستاوردش این شد به گمانِ من که می شود بی هیچ جنجالی بی هیچ بیلانِ کاری رویِ پای خود ایستاد و کارِ به غایت فرهنگی کرد و طبیعتِ موزه ای و نگارخانه ای ِ برخی جشنواره های عبثِ را در عالم تئاتر بهم ریخت...پس امید دهنده شد که به یاریِ بودِ انجمن نمایش اداره ی فرهنگ و ارشادِ اسلامی و حوزه ی هنری چشم اندازِ روشنی برای تئاترِ این استان ترسیم کرد...چشم اندازِ نزدیکی که هویتِ دوباره ی تئاتر می تواند باشد بر پایه ی دوستی هم یاری و مهم تر،معنویت....

به پیوستِ این مطلب و به این بهانه باهم نقدی را بر نمایش ِ"کلید" به کارگردانی مائده رفیعی می خوانیم؛

زن ِ شئ شده از منظر ِخویش یا شئ شدگی از منظرِ مرد...ـ؟

آنچه به لحاظ محتوا نمایش کلید به دنبالش بود تا به مخاطبش منتقل کند به رسایی و بی هیچ کم و کاستی ای با مخاطبش در میان گذاشته شد و مخاطب به غایت دریافت نمود...به سادگی و روانی ِ اجرا ...هرچند خانم رفیعیِ بازیگر اگر کوشش کند که به لحاظِ نمودِ بیرونی ِحس ها خصوصن در اکت او در بازی ها و صد البته در حالات ِ صورت به تفکیک ِبهتری برسد بازی او در خورتر خواهد شد. شاید این توانمندی در او بی گمان باشد اما پنداری در دامِ میزان ها و فیگورهای نامربوطی گرفتار می شود که کارگردان که خود اوست برای ِ بازی ها و اجرا چیده است.....عجالتن نگاهِ فمینیستی که در زیربنایِ اثر مسئله شده ست با انتخابِ نوعِ اجرا متناقض می نمایاند...آنچه نگاهِ فمینیست ها بر آن اصرار داشتند در ضدیت با ناب گراییِ مدرنیسم بود و هست که با بهره جویی از شیوه های روایتگری که مدرنیسم همواره آن را نهی می کرده و می کند به روایت ِ حدیث ِ نفس می پرداخته اند.....حال آنکه  خانم رفیعی کارگردان به اجرایی با مناسباتِ مدرنیستی پهلو زده ست و کوشش اش اجرایی مدرنیستی از محتوایی فمینیستی دارد ...پس مخاطب می ماند در چهارراهِ چیستی این نوع از اجرا....پس امکان دارد به اثر اعتماد نکند و حرف او را در پایان باور نکند ...چون انگاری کلیدِ این چنین محتوا و مسئله ی اثر به قفلِ نوعِ اجرا نمی خورد ...بعدتر می ماند که آیا رفیعیِ کارگردان به خاطرِ مد و اطوارِ مرسوم ِاینگونه اجراها این نوعِ اجراها را برگزیده است که متاسفانه انقدر در عرصه این چندسالِ تئاترِ کشور رخ برافروخته است که اغلب خلاقیت را از کارگردانانِ تازه نفس ربوده و می رباید و چه دریغ............................ .

آیا از منظر ِ مدرنیست ها زن" دیگری نیست؟بی گمان هست...و  این جریان نه تنها برای محتوا اهمیتِ چندانی قائل نبود بلکه دل نگرانِ پی آمدهای جداییِ زن و مرد هم نبود....پس آنچه من دیدم در محتوا بر این انگاره هست اثر که زن ،نه آنکه صرفن احساس گرایی و مرد نه آنکه خردگرایی ...اما در نوعِ اجرا کاملن وارونه است ...منظورم نوعِ اجرایِ رفیعیِ کارگردان هست....

سرکارِ خانمِ رفیعی آنچه می تواند این تناقض را در اثر شما رفع کند باید کوشش در افتادن به گدارِ نوعِ اجرایی باشد که آبشخورش از نوعی پست استراکچرالیسم و یا مؤلفه های پست مدرنیسمی نزج گرفته باشد....همان چیزی که نجات بخشِ خودِ نگاهِ فمینیسم ها هم شد....شما را ارجاع می دهم که آثارِ "سوزان لایسی" را بروید و واخوانی کنید....آثارِ او هر چند در گدارِ هنرهایِ تجسمی نمود دارد اما تو گویی به هر اثرِ او که نگاه می کنی تئاتری را می بینی که سراسر اعجاز است و جنون......

در پایان جسارت شما را ارج می نهم که در قدم های ِ نخستینِ ات برای کارگردانی سربلند بیرون آمدید ....اما از همین ابتدا تمرین کن که اطوار و مدها و امواج ِ برخی از نوعِ اجراها را تنها در سیاه مشق کردن ات دریافت کنی و به ورطه ی این امواجِ در تهی نیافتی....هر چند این ها همه ممارست می طلبد و شوقِ ذوق و خلاقیت که در اجرای شما هویدا بود و دریغ بود و هست اگر من به عنوانِ یک مخاطب نظرم را در میان نگذارم....

این را هم بگویم دیگر دورانِ آنکه مرد ارجح تر است یا زن گذشته ست و به قولِ "آرتور دانتو" آنچه از این گونه اندیشه ها پدید می آید هنری"پریشان کننده" است....

مهدی جعفری فارسانی

با نگاهی به تاریخِ فمینیسم؛▪️




مطالب مرتبط

نظرات کاربران